شب ساعت ابری مرا داد به تو / افتاد نگاه خسته ی باد به تو
باران زد و خیس شد تن خاطره ها / باران زد و باز یادم افتاد به تو . . .
از دورى تو دلى پر از غم دارم / وز غصّه ى تو همواره ماتم دارم
گر حق بدهد به من همه ملک وجود / گویم که گل روى ترا کم دارم . . .
رفتن همیشه راه نیست / وقتی که سینه ای پر آه نیست
شکستی تو دل من / آیا این گناه نیست . . . ؟
عشق یعنی رفتن از شهر بهار / با دو چشم تر به سوی روزگار
عشق یعنی بی وفایی های یار / عشق یعنی سالها در انتظار . . .
زندگی باید کرد ، گاه با یک گل سرخ ، گاه با یک دل تنگ
گاه باید رویید در پس این باران ، گاه باید خندید بر غمی بی پایان . . .
پناهی نیست جز آوار / رفیقی نیست جز دیوار
کجایی ای چراغ عشق / منو از سایه ها بردار . . .
آسمان کوچک من همه شب بارانیست / همه شب در تب چشمان ترم مهمانیست
شکوه از فاصله ها نیست که از قلب من است / غم و اندوع دل عاشق من پنهانیست . . .
چو گل های شقایق داغدارم / بیا پروانه شو بنشین کنارم
بزن مرهم به زخم قلبم ای دوست / که خنجر خورده ی این روزگارم . . .
دگر عاشق نخواهم شد که معشوقان جفا کارند / روم کنجی ز میخانه که می نوشان وفا دارند . . .
دوستی یعنی که ما باور کنیم ، یک دل دیگر ارادتمند ماست . . .