خدا را دوست دارم چون هرچه دارم از او دارم ، اگر عاشقم از اوست ، اگر صادقم صداقتم از اوست ، اگر شادم شادیم از اوست ، اگر زندگی می کنم زندگیم از اوست
عزیزم هرگاه به جایی رسیدی فراموش نکن که از کجا آغاز کردی
جانا ز دست عشق تو ، یک دم نباشد راحتم / هر شب خیالت را کشم ، ای ماه تابان در برم
کاش ریسمان محبتمون روزی یکبار پاره بشه تا با هر گره زدن فاصلمون کمتر بشه !ا
آنگاه که آوار تنهایی روحت را در هم شکست ، گوشه ی قلبت را بنگر ، من آنجا به انتظارت هستم
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی / عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی / من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم / تو از دل من هیچ خبر دار نباشی
بی پنجره ای ، غریبه ای در وهمی / عشق است اگر از آن نداری سهمی / فهمیدن عشق عاشقی می خواهد / یک روز بزرگ می شوی می فهمی
وصل تو کجا و من مهجور کجا / دردانه کجا ، حوصله ی مور کجا / هرچند ز سوختن ندارم باکی / پروانه کجا و آتش طور کجا
دیگر بهار در سبد روزگار نیست / دیگر قرار نیست ، نه دیگر قرار نیست / شادم که زود می گذرد شادیم ، ولی / غم می خورم که هیچ غمی ماندگار نیست
کاش میشد در سایه ی مژگانت ، لحظه ای به تماشای دریای خوشرنگ چشمهایت می نشستم