در دفتر دل، یاد تو سرمشق من است / یادم نرود یاد تو تکلیف من است
وقتی گفتی به اندازه ی تمام برگهای درخت سیب خونمون دوستت دارم، اونقدر خوشحال شدم که فراموش کردم زمستونه!
باز شب شد و من ناله سرایم / از عشق تو دلبر دگر نا ندارم / کی میشود آیی به سویم نازنینم / تا شب رود و من به سویت آیم
بی تو آغاز میکنم من روزهای زرد را / اشک و آه و ناله ها و درد را / مینویسم بی تو بودن های من پایانم است / بی تو حامل میشوم اندوه و اشک سرد را
( نوشتم دوستت دارم، پرانتز را نبستم، بگذار این حقیقت تا ابد جریان بیابد…
کاش به جای جدایی، مردن بود، چون مردن یک لحظه است و جدایی ذره ذره مردن
میشود در آسمان زندگی یک سبد از غنچه های یاس داشت یا که در سوز و گذاز شمع عشق مثل پروانه کمی احساس داشت
یه کفش همه ی وجودشو فدای کسی میکنه که پا تو دلش میذاره،… کفشتم رفیق!
هر آنچه خواستم نیامد به دست، چون که بیگانه بودم به این دنیای پست، پی آب بودم کوزه به دست، چون که آب یافتم، کوزه شکست
میگن شبا فرشته ها از آرزوی آدما، قصه میگن واسه خدا، خداکنه همین شبا گفته بشه قصه ی تو واسه خدا