مثل کبریت کشیدن در باد دیدنت دشوار است، من که به معجزه عشق ایمان دارم… می کشم آخرین دانه کبریتم را در باد… هرچه بادا باد…
دل هیچکس نمی سوزد به حال غمناکم… مگر سوزد همان شمعی که میسوزد سر خاکم
آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت… خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
اشک یعنی چشمه ای از جنس نور… نور یعنی یک سلام از راه دور
نیم نگاهت را به تمامی دنیا نخواهم فروخت، بی آنکه ذره ای به یادم باشی !!
به یادت هستم بی هیچ بهانه ای، شاید دوست داشتن همین باشد !!
یک گنج یک دوست همیشگی نیست، اما یک دوست یک گنج همیشگیه…
میدونی فرق چغندر با تو چیه؟ چغندر رو میبرن کارخونه ازش قند و نبات میگیرن ولی تو خودت قند و نباتی !!!
رودها آوازشان را از دست خواهند داد اگر سنگها را از سر راهشان برداریم!
اگر دیدی دلی تنها نشسته، میان رنج و غم تنها نشسته، بدان که دوریت او را شکسته…
به اندازه دیوونه های دیوونه خونه، دیوونه وار دیوونتم دیوونه!!!
داستان غم انگیز این نیست که انسانها فنا می شوند، این است که آنان از دوست داشتن باز میمانند
گاه برای ساختن باید ویران کرد… گاه برای داشتن باید گذشت… گاه در اوج تمنا باید نخواست…
بوسه یعنی لذت دلدادگی، لذت از شب لذت از دیوانگی، بوسه آغازی برای ما شدن، لحظه ای با دلبری تنها شدن، بوسه آتش می زند بر جسم و جان، بوسه یعنی عشق من با من بمان…
بین رویاهای شبانه جستجویت می کنم، نرگس عشق منی هر لحظه بویت می کنم، برگ برگ خاطراتم را خزان بر باد داد، ای گل بهاری آرزویت می کنم
یه طرح از چشمات بفرست یه آهو اینجاست میخوام روشو کم کنم !!!
به یاد تو نوشتم که از جنس بهاری… که در اعماق قلبم همیشه ماندگاری…
الهی هرکجا هستی وجودت بی بلا باشد… سر و دستت علی گیرد نگهدارت خدا باشد…